اندر احوالات امین
کارای شما بدین صورته که ...در یک کلام به قول باباعلی شمارو باید با طناب ببینیدم به صندلی تا ویران نکنی همه جارو البته بابا علی جهت مزاح اینو گفت ومنم جهت مزاح اینو اینجا نوشتم کارایی که تا اینجا یاد گرفتی به شرح زیر است 1از پله های اشپز خونه بری بالا و اشپز خونه رو بریزی بهم (که البته من پشتی گذاشتم فعلا نمیتونی بیایی بالا )ماجرای اینکه چجوری کشف کردی بالا اومدن پله ها رو اینه که یه مدت میدیدم زانوتو همش خم میکنی که بذاری رو پله ها ولی نمیتونستی خلاصه یه شب که من داشتم ظرف میشستم بابایی هم کنارم بود جفتمون پشتمون بهت بود که یه دفعه من برگشتم دیدم تو پشته مایی قلبم وایساد به بابایی گفتم که تو اوردیش بالا گفت نه حالا هرچی قسم میخورد من باورم نمیشد تا اینکه بابایی گذاشتت پایین دوباره، خودشم پشتت بود مراقبت باشه میخواستیم ببینم خودت اومدی بالا و بازم میتونی این کارو بکنی که دیدیم بعله و شما دوباره اومدی بالا خودت به تنهایی ومنو بابا علی کلی ذوق کردیم2از رو تخت میری بالا ولی بلد نیستی بیایی پایین براهمین من یه بار حواسم نبود شما سرت پوکید3 دستشویی رو کشف کردی واز اونجایی که اونجا هم پله بود و پلشم بلند بود ومن فکر نمیکردم که شما بتونی بری داخل یه بار که شمارو داشتم عوض میکردم یادم نبود درو نبستم رفتم اشپز خونه دیدم صدات نمیاد بعد از کلی گشتن فهمیدم که بعله شما تو دستشویی هستین و خدا رحم کرد نیوفتادی تو سنگ توالت 😥 یه بار دیگه دوباره داشت این اتفاق میوفتاد که من مچتو گرفتم عکسم گرفتم میزارم برات 4ینی کافیه منو بابایی بشنیم یه چیزی بخوریم تو اشپز خونه بدو بدو میایی پیش پشتی شروع میکنی به نق زدن و در آخر تا منو بابایی رو راضی کنی بیاریمت بالا و به شما هم یه چیزی بدیم بخوری این بود اندر احوالات امین کوچولو گلم ،پسر گلم اینا رو نوشتم فقط بخاطر اینکه خاطره شما رو بنویسم ومن و بابایی خداروشکر میکنیم بابت شما وشیطونیات که نشونه سلامتی شماست با این کارات بیشتر از پیش عاشقت میشم دوستت داریم زندگی منو بابایی