امین کوچولوامین کوچولو، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
بابا علیبابا علی، تا این لحظه: 31 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 26 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
آبجی ثمینآبجی ثمین، تا این لحظه: 3 سال و 17 روز سن داره

امین کوچولو

روزای خوب سال 94

سلام عزیز دلم  مامانی این اخرین پستی هستش که دارم تو سال نودو چهار برات اینجا میذارم ایشالا راهی سفریم داریم میریم شهر بابا علی اصفهان میریم پیش عزیز و آقا جون (مامان وبابای ،بابا علی) همه اونجا دارن لحظه شماری میکنن که شمارو ببینن عمه فاطمه دیشب بهم زنگ زد گفت خیلی دلش برات تنگ شده میخواد محکم بغلت کنه ماچت کنه خلاصه که همه مشتاق دیدنتن خصوصا عمه زهرا که تا حالا نتونسته بیاد پیش ما تورو ببینه  مامانی سال نودو چهار دیگه داره روزای اخرشو سپری میکنه ساله سختی بود ولی برای من پر از تجربه بود پر از شیرنی ینی انقدر شیرین بود که سختی هاش به چشم نمیاد روزای که تو مهمون دلم بودی،زایمان،  اولین دیدار منو تو،ویه عالمه خاطره شیرین که ت...
24 اسفند 1394

اندر احوالات امین

 کارای شما بدین صورته که ... در یک کلام به قول باباعلی شمارو باید با طناب ببینیدم به صندلی تا ویران نکنی همه جارو  البته بابا علی جهت مزاح اینو گفت ومنم جهت مزاح اینو اینجا نوشتم  کارایی که تا اینجا یاد گرفتی به شرح زیر است 1از پله های اشپز خونه بری بالا و اشپز خونه رو بریزی بهم (که البته من پشتی گذاشتم فعلا نمیتونی بیایی بالا )ماجرای اینکه چجوری کشف کردی بالا اومدن پله ها رو اینه که یه مدت میدیدم زانوتو همش خم میکنی که بذاری رو پله ها ولی نمیتونستی خلاصه یه شب که من داشتم ظرف میشستم بابایی هم کنارم بود جفتمون پشتمون بهت بود که یه دفعه من برگشتم دیدم تو پشته مایی قلبم وایساد به بابایی گفتم که تو اوردیش بالا گفت نه حالا هرچ...
12 اسفند 1394

منو بابا علی امین

پسرم این عکسه منو بابا علی شماییم  من تو این عکس پنج سالمه بابا علی دو  سالشه  شما هم 9ماهته   ...
12 اسفند 1394

این روز های امین

سلام پسرکم    هشت ماهگیت مبارک شما الان دوتا دندون داری دندونای بالایتم یواش یواش داره در میاد از سینه خیر اومدی رو چهار دستو پا پله هارو میگری بلند میشی خلاصه گل پسر حسابی خطرناک شدی دوتا چشم دارم باید دوتا دیگه هم قرض بگیرمو چشم ازت بر ندارم که خدایی نکرده اتفاقی برات نیوفده  عاشقتم زندگیم                       ...
14 بهمن 1394

جشن دوندونی

سلام قشنگ من هفت ماهگیت مبارک پسر قشنگم شما تو شیش ماهو هیجده روزگی اولین مرواریدت بیرون اومد تو این مدت شما یکم حالتون بد بود و یک هفته همش تب داشتی خیلی روزای سختی بود خلاصه امشب که شب یلدا بود تصمیم گرفتم جشن دوندونی شما هم بگیرم  خیییلی شب خوبی بود برات کلی خوشحال بودی عشق من ...
1 دی 1394